ضرورت گسترش فروشگاههای خرده فروشی زنجیره ای در نظام توزیع کالا

پيشينه ايجاد و رشد فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در كشورهاي توسعه‌يافته به اواسط قرن 19 ميلادي و در كشورهاي در حال توسعه عمدتا" با وقوع پديده انقلاب سوپرماركت‌ها به اوايل قرن بيستم و همزمان با رشد شهرنشيني و افزايش سرانه درآمد برخي كشورهاي عمده بر مي‌گردد. فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در اكثر كشورهاي جهان، اگرچه پس از پيدايش مسيري غير يكنواخت را طي كرده‌اند، اما اين روند تقريبا" در طول زمان تكاملي بوده، به طوري كه فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي كنوني در اغلب اين كشورها، به كاركردهاي مناسب خود دست يافته اند.
بررسي روند توسعه فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي و عملكرد آنها در كشورهاي در حال توسعه نشان مي‌دهد كه در حال حاضر فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي و سوپرمارکت‌ها در بسياري از کشورها به واسطه مشتريان طبقه متوسط جوامع، حجم عمده‌اي از بازار را به دست آورده‌اند. تاثيرات اين روند رو به رشد در نظام توزيع مواد غذايي، نه تنها بر خرده فروشي‌‌هاي سنتي بوده، بلکه بر عمده‌فروشان، فرآوري کنندگان و حتي بخش کشاورزي و به ويژه کشاورزان نيز تاثير گذاشته است. به طوري که، باعث کاهش قيمت مواد غذايي براي مصرف کنندگان شده و فرصت‌هاي جديدي پيش‌روي کشاورزان و دست‌اندرکاران فرآوري محصولات قرار مي‌دهد تا به بازارهاي مواد غذايي با کيفيت‌تر و درآمدهاي بيشتر دسترسي يابند. همچنين با توجه به مدرنيزه شدن سيستم‌هاي تهيه و تدارک سوپرمارکت‌ها هزينه‌ها کاهش يافته و همين امر صرفه اقتصادي سوپرمارکت‌ها در مقايسه با خرده فروشان کوچک را بيشتر نموده است. ويژگي ديگر متمايز كننده فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در اين كشورها، اين است كه معمولاً كالاها را با قيمت‌هاي پايين‌تر، با تنوع بالا‌تر و با کيفيت بهتر ارايه نمايند. در بيشتر کشورهاي در حال توسعه و توسعه‌يافته جهان، اين فروشگاه‌ها در بخش محصولات غذايي فرآوري شده و نيمه فرآوري شده قيمت‌هاي پايين‌تري را ارائه مي‌دهند، به عنوان مثال در ميان كشورهاي در حال توسعه، قيمت ميوه و سبزيجات تازه درکشورهايي نظير كشورهاي جنوب امريكا، امريكاي مركزي، بيشتر كشورهاي جنوب و شرق آسيا (به غير از چين) و جنوب آفريقا نسبتاً پايين‌تر از خرده فروش‌هاي سنتي است. همچنين نمونه ديگر از اين مورد مي‌توان به سوپرماركت‌هاي مناطق فقير شهري در دهلي (هند) اشاره داشت، كه قيمت مواد غذايي اساسي نظير برنج و گندم در سوپرمارکت‌ها با 15درصد و سبزيجات با 33 درصد پايين‌تر از قيمت فروشگاه‌هاي خرده فروشي سنتي، در سوپرماركت‌ها عرضه مي‌گردند. به علاوه تاثير ديگر ايجاد و توسعه فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي بر خرده‌فروشان بخش توزيع سنتي از طريق كاهش سهم بازاري آنها از بخش توزيع و ايجاد انگيزه در جهت استفاده از ابزارهاي نوين مدرن و سوق يافتن نيروي كار به سمت شيوه‌هاي توزيع مدرن است .چراكه به عنوان مثال در تجربه فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي متوسط در هند، هر چند نسبت اشتغال (تعداد شاغلين به ازاي هر متر مربع) مشابه خرده فروشي‌هاي سنتي است. اما افراد شاغل در بخش توزيع مدرن دستمزد بهتر و شرايط مطلوب‌تري دارند.
از سوي ديگر سيستم‌هاي تهيه و تدارک در فروشگاه‌هاي مدرن زنجيره‌اي، با الزامات بسياري براي عرضه کنندگان کالا (به بخش فرآوري و همچنين كشاورزان)، مواجهند. اين الزامات شامل رعايت قوانين مرتبط با کيفيت محصولات ارايه شده، مقدار محصول، هزينه و رويه‌هاي تجاري آن هستند.
همچنين براساس مطالعات انجام شده، سود حاصل از توزيع و ارايه کالاها توسط کشاورزان به فروشگاه‌هاي مدرن و زنجيره‌اي بسيار بيشتر از ارائه و توزيع آن به فروشگاه‌هاي سنتي است. نمونه اين مورد كشور اندونزي است كه نيروي کار کشاورزي در اين بخش سود خالص و دريافتي بيشتري دارد.
مورد ديگري كه در تجربه برخي كشورهاي در حال توسعه در خصوص نحوه استانداردهاي كاري فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي قابل مشاهده است، وجود قوانين و مقررات حاكم بر اين بخش از جمله قوانين مربوط به محدوديت ساعات كار ، نظام‌مندي بازارهاي سنتي و استانداردهاي مرتبط با كيفيت و بهداشت محصولات توليد و عرضه شده به منظور افزايش سلامت عمومي جامعه و تاكيد جدي بر اين موارد است. برخي از كشورهاي در حال توسعه نيز به جاي ايجاد فروشگاه‌هاي بزرگ زنجيره‌اي جديد، سياست بهبود و ارتقا وضعيت موجود فروشگاه‌هاي سنتي در قالب فضاي شهري و تحت سياست‌هاي حمايتي ملي را دنبال كرده‌اند، در اين ارتباط چندين تجربه ارزنده از کشورهاي شرق و جنوب شرق آسيا نظير چين، هنگ کنگ، فيليپين، سنگاپور و تايوان وجود دارد.به عنوان مثال در سنگاپور سياست توسعه استفاده از ابزارهاي نوين و ايجاد رقابت در خرده فروشي‌‌هاي سنتي برپايه ارتقاء وضعيت موجود و استفاده از ابزارهاي نوين توزيع شکل گرفته و سياست کشور هنگ کنگ در اين ارتباط نيز بر مدرن سازي ابزارهاي توزيع در بخش سنتي استوار است. همچنين برنامه‌هاي آموزش مهارت‌هاي تجاري به عاملين فروش، آموزش حفظ و تامين امنيت مواد خوراکي و بهداشت و سلامت کالاها از طريق اعمال استانداردهاي بهداشتي و ملزم نمودن بخش سنتي به رعايت اين استانداردها نيز در اين برنامه‌ها دنبال مي‌‌گردد. همچنين برنامه‌هاي بخش خصوصي شامل همياري کشاورزان کوچک از طريق در اختيار گذاردن سرمايه و ارائه خدمات مورد نياز آنان در جهت ارائه و توزيع به سوپرمارکت‌هاي زنجيره‌اي از ديگر برنامه‌هاي انجام شده در اين كشورها است، در اين ارتباط مي‌توان به فروشگاه‌ مترو در چين و برخي از صنايع غذايي کشاورزي در کشور هند اشاره داشت.
همچنين بررسي تجربه فروشگاه وال مارت به عنوان نمونه‌اي از فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در كشور‌هاي توسعه‌يافته نشان می دهد كه اين فروشگاه سه اصل مهم را به عنوان استاندارد كاري و الگوي مديريتي خود قرار داده است. اين استانداردها شامل ارايه و عرضه كالاها به مشتريان با رعايت بالاترين کيفيت و كمترين قيمت است. اصل دوم ارتباط منطقي و خوب بين کارمندان، سرمايه‌گذاران و مديران شعب اين فروشگاه‌ها است‌،که موجب افزايش سرمايه‌گذاري و افزايش تعداد شعب فروشگاه‌ها و افزايش سهم بازاري آن شده است. سومين اصل مربوط به توسعه شعب اين فروشگاه‌ها براساس توزيع جمعيتي (مصرف‌کنندگان) در مناطق مختلف ايالات متحده آمريکا وسایر کشورهای جهان است.
همچنين مورد ديگر در اين ارتباط رعايت قوانين و دستورالعمل‌هاي بهداشتي و امنيتي در كليه شعب فروشگاه وال مارت در آمريكا و ساير شعب آن به منظور تامين حقوق مصرف‌كنندگان مي‌باشد. اعمال نظارت‌هاي نامحسوس براي كنترل عملکرد فروشندگان در ارائه خدمات به خريداران در جهت عملكرد آنان بر اساس اهداف و اصول فروشگاه (مشتري مداري) همچنين بازرسي و نظارت منظم و دوره‌اي بر عملكرد مديران شعب در احراي قوانين و مقررات و رعايت استانداردهاي مرتبط با شرح وظايف و عملكرد آنها نيز يكي ديگر از استانداردهاي مربوطه است. به طوري كه در صورت تخلف يا سهل‌انگاري مديران در انجام وظايف محوله و اعمال استانداردهاي كاري به شدت با آنها برخورد شده و حتي در برخي موارد نيز به بركناري اين مديران ميانجامد.
همچنين در کليه شعب فروشگاه‌هاي وال مارت، به منظور رعايت حقوق مصرف‌کنندگان خدمات پس از فروش در عرضه کالا براي مشتريان در نظر گرفته شده و بر اين اساس کليه شعب اين فروشگاه‌ها موظفند براي تامين کالا، با شركت‌هاي معتبر توليدي که ارايه‌دهنده خدمات پس از فروش هستند، كار كنند. همچنين در شعب اين فروشگاه‌ها به صورت شفاف مشخصات و اطلاعات تجاري لازم در زمينه كليه کالاهاي مورد عرضه، با در نظر گرفتن قوانين مرتبط با ثبت اطلاعات در آمريکا، همچنين کشوري که شعبه وال مارت در آن قرار دارد، ارائه مي‌گردد. احترام قايل شدن براي نيروي كار و ايجاد اين روحيه در ميان كاركنان به منظور فرهنگ‌سازي و انعكاس اين رفتار در برخورد با مشتريان، همچنين الزامات قانوني در اين ارتباط يكي ديگر از استانداردهاي كاري اين فروشگاه‌ها در خصوص جذب مديران و نيروي كار است
لذا در مجموع مي‌توان گفت با توجه به كاركردهاي مثبت فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در ساماندهي مسايل و مشكلات مربوط به نظام توزيع كالا در سابر كشورهاي دنيا چه در ميان كشورهاي پيشرفته و چه كشورهاي در حال توسعه كه پيش‌تر به تفصيل بدان پرداخته شد، مي‌توان اذعان داشت كه شكل‌گيري و رشد اين واحدهاي توزيعي در ساير كشورها در راستاي تامين حقوق اقشار مختلف جامعه اعم از توليدكنندگان و مصرف‌كنندگان، باعث پويايي و بهبود عملكرد بخش توزيع در اين كشورها گرديده است. اما با توجه به اين‌كه تجربه ايران در خصوص عملكرد فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي به خصوص پس از انقلاب تجربه چندان موفقي نبوده و اين فروشگاه‌ها نه تنها در عمل نتوانستند موفقيت چنداني به دست آورند بلكه از حداقل كاركردهايي كه در جهت كنترل تورم، كاهش هزينه‌هاي تردد شهري، نظارت بهتر دولت و... از آنها انتظار مي‌رفت نيز دور شدند، لذا مهمترين مساله‌اي كه باعث اين تفاوت كاركرد بين فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در ایران و ساير كشورها شده، مساله رعايت استانداردها در ارتباط با فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي است كه اين استانداردها شامل استانداردهاي مرتبط با عملكرد اين فروشگاه‌ها (نظير رعايت استانداردهاي بهداشتي و سلامت كالاهاي مورد عرضه) است و ديگر استانداردهاي مرتبط با ايجاد و توسعه فعاليت اين فروشگا‌ه‌ها، موقعيت فيزيكي و محيط كاري است كه اين فروشگاه‌ها در آن مشغول به فعاليتند.(نظير زمين، پاركينگ و ...)
مقايسه وضعيت فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در داخل و ساير كشورها حاكي از آن است كه در حال حاضر شكاف عميقي ميان وضعيت فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي كشور چه از لحاظ كاركردي و چه از لحاظ موقعيت مكاني، با استانداردهاي جهاني وجود دارد.
در نتيجه با توجه به ضعف‌ها و كاستي‌هاي موجود در نظام توزيع زنجيره‌اي در داخل كشور و لزوم رفع اين مشكلات، استفاده از تجربيات ساير كشور در اين زمينه مي‌تواند در ساماندهي نظام توزيع كالا به ويژه در بخش فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي خرده‌فروشي بسيار راهگشا و مفيد باشد. در اين ارتباط مي‌توان از تجربه كشور تركيه و همچنين تجربه كشورهاي آسيايي به نحو مطلوبي بهره برد. البته در اين ارتباط مي‌بايد به شرايط موجود در كشور و همچنين استانداردها و پيش‌نيازهاي ايجاد اين فروشگاه‌ها در داخل بر اساس تجارب ساير كشورها بسيار توجه داشت. بر اين اساس مي‌توان به ايجاد شبكه‌اي از فروشگاه‌هاي خرده‌فروشي زنجيره‌اي (مشابه فروشگاه ميگروس و همچنين باكاليم در تجربه تركيه)، كه قادر است كالاها را با قيمت مناسب و يكسان در سطح واحدهاي صنفي تحت پوشش اين شبكه ( يا شركت پخش) و با حذف واسطه‌هاي غيرضروري به مصرف‌كنندگان ارايه دهد، تا از اين طريق كالاها با قيمت تمام‌شده كمتري در دسترس مصرف‌كنندگان قرار گيرد و بدين‌ترتيب از چندگانگي قيمت‌ها در مناطق مختلف شهر ممانعت به عمل آيد. البته با توجه به مطالعه وضعيت فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در ساير كشورها مي‌توان گفت وضعيتي مشابه اين مورد در كشورهاي آسيايي در فروشگاه‌هايي تحت عنوان "سون(7) الون(11)" و در اروپا و به ويژه در آلمان تحت عنوان" آل‌دي" مشغول به فعاليت هستند. همچنين در تركيه فروشگاه ‌هاي زنجيره‌اي ميگروس كه در واقع زنجيره‌اي از واحدهاي صنفي خرده‌فروشي بوده كه مجموعه‌اي از اقلام كالايي مختلف را به مصرف‌كنندگان ارايه مي‌دهد. همچنين در اين كشور نوع ديگري از فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي كوچك نيز به وجود آمده كه موسوم به " باكّاليم" (به معني بقالي من) است، و هر يك از شعب اين فروشگاه هاي كوچك در واقع نوع توسعه يافته بقالي هاي قديمي به حساب مي آيند كه محدوده كوچكي از يك محله را تحت پوشش قرار مي‌دهند.
بدين‌ترتيب ايجاد فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي خرده‌فروشي در اين كشورها، در واقع شكل پيشرفته و مدرنيزه شده‌اي از همان واحدهاي صنفي خرده‌فروشي سنتي در قالب يك مديريت واحد است كه علاوه بر مزاياي مدرن بودن آن به لحاظ استفاده از ابزارهاي نوين توزيع و تغيير روش‌هاي سنتي، در عين حال از مزاياي حفظ واحدهاي صنفي موجود ( بدون ايجاد فروشگاه جديد و الزامات مرتبط با آن) بهره خواهد برد. اين شيوه در واقع به نوعي بومي نمودن نظام توزيع موجود در قالب يك سيستم مدرن، همراه با استفاده از ابزاهاي نوين توزيع قلمداد مي گردد.
بررسي روند گسترش ارزش افزوده بخش بازرگانی درايران
كالاها، از زماني كه توليد مي‌‌شوند تا زماني كه به دست مصرف‌كنندگان نهايي آنها مي‌رسند، در معرض خريد و فروش‌هاي متعدد قرار مي‌گيرند و از اين طريق خدمات بازرگاني توليد شده و ارزش‌افزوده‌هايي ايجاد مي‌گردد، بديهي است كه افزايش تعداد مبادلات تأثير مستقيمي بر افزايش ارزش‌افزوده خدمات بازرگاني داشته باشد.
اگر چه همه شهروندان با مشاهده تعداد فروشگاه‌ها و كارگاه‌هاي بازرگاني در اطراف خود و مقايسه تعداد آن‌ها با ساليان گذشته در شهرها و روستاها، افزايش تعداد و تنوع آن‌ها را به خوبي حس مي‌نمايند، اما بررسي كمي و نمايش اين روند افزايشي، با توجه به فقدان چنين اطلاعات دقيقي به منظور بررسي روند افزايش تعداد كارگاه‌هاي بازرگاني، دشوار به نظر مي‌رسد. بنابراين به منظور نشان دادن روند گسترش بازرگاني ايران، نيازمند تعريف شاخصي است كه بتواند با اتكا به آمار و اطلاعات مستند و قابل اعتماد، روند ياد شده را بخوبی نمايش دهد. بر این اساس سهم ارزش افزوده بازرگاني(عمده‌فروشي، خرده‌فروشي و تعمير وسايل نقليه و كالاها) از توليد ناخالص داخلي به قيمت جاري و به قيمت ثابت سال 1376 و روند آن يكي از شاخص‌هايي است كه در اين زمينه می توان مورد استفاده قرار داد.
اين شاخص كه روند مقادير آن به قیمت ثابت سال 1376 و قیمت جاری از اطلاعات و آمار ارائه شده توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در سایت اینترنتی این بانک استفاده شده است . بررسی روند آمار ارزش افزوده بخش بازرگانی ، خدمات و در کل تولید ناخالص داخلی در سالهای 1338 تا 1386 ( آخرین آمار منتشر شده) حاکی از گسترش بخش بازرگانی در اقتصاد و بر این اساس اهمیت آن در کشور می باشد.
با توجه به آمار ارائه شده در سایت بانک مرکزی، در سال 1338سهم بخش خدمات ازتولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت 1376 حدود 96/40درصد و سهم زیر گروه بازرگانی ، رستوران و هتلداری 43/20درصد بوده که در این بین با توجه به مقدار ناچیز زیر بخش رستوران و هتلداری عملا حدود 19/20درصد از تولید ناخالص داخلی مربوط به بخش عمده فروشی و خرده فروشی کالاها و خدمات بوده است. اطلاعات فوق در سال 1349 ( بعد از گذشت حدود ده سال) برای سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی 01/36درصد ،سهم بازرگانی ،رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی حدود87/9درصد و سهم بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به 61/9درصد کاهش یافته است. بدین ترتیب بعد از گذشت ده سال هم سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی کاهش یافته و هم سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی کاهش زیادی داشته است . در کل میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در سالهای 1338 تا 1350 حدود 58/38درصد و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی18/14درصد بوده است. در سال 1357 سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی به 95/56 درصد و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی 49/13 درصد رسیده است . حال اگر میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی براي سال‌هاي قبل از انقلاب اسلامی یعنی از 1338 تا 1357 را بررسی شود آنگاه این میانگین این سهم حدود 45/41درصد و میانگین سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی برای این دوره 34/13 درصد بوده است بدین ترتیب سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی در طول دوره نسبت به سالهای اول دوره 1340 کاهش یافته یعنی ارزش افزوده بازرگانی برای انجام فرآیند عمده فروشی و خرده فروشی کاهش یافته است در مقابل با توجه به افزایش سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی می توان اذعان داشت که بخش خدمات به مرور بزرگتر شده واین بخش سهم بیشتری از ارزش افزوده اقتصاد کشور را در سالهای قبل از انقلاب اسلامی داشته است.
سالهای بعد از انقلاب اسلامی را می توان به سه دهه 1360 ،1370 و 1380 تقسیم بندی نمود که با توجه به آن در دهه 1360 یعنی از سال 1360 تا سال 1370 سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی 61/55 درصد و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی40/15 درصد بوده که با مقایسه این ارقام با دهه قبل از آن ، مشخص است که سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی هر دو نسبت به دهه 1350 افزایش یافته اند . روند این ارقام در دهه 1370 یعنی در سالهای 1370 تا 1380 نیز حاکی از کاهش هر دو سهم می باشد، چرا که میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در این دهه 9/51درصد و میانگین سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی 31/14 درصد بوده است. در نهایت در سالهای 1380 تا 1386 سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی کاهش کمی یافته و به 61/51 درصد کاهش یافته و سهم بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی به 94/15 درصد افزایش یافته است . بدین ترتیب در حالیکه بخش خدمات مشابه سالهای قبل بیش از نیمی از ارزش افزوده اقتصاد کشور را در بر می گرفته ، اما سهم ارزش افزوده بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی افزایش یافته و به نوعی می توان اذعان داشت هزینه های مبادله بازرگانی عمده فروشی و خرده فروشی در اواسط دهه 1380 نسبت به دهه قبل افزایش یافته است.
بطور کلی با مقایسه آمار و اطلاعات بانک مرکزی در خصوص ارزش افزوده بخشهای خدمات و بازرگانی برای سالهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی به قیمت ثابت سال 1376 ، باید اذعان داشت، میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی از 45/41درصد در سالهای قبل از انقلاب( 1338 تا 1357) به 54/54 درصد در سالهای 1358 تا 1386 افزایش یافته که این امر حاکی از بزرگتر شدن بخش خدمات در بعد از انقلاب اسلامی نسبت به قبل از آن می باشد .البته باید توجه شود که چنین روندی در زمینه گسترش بخش خدمات در سایر کشورها نیز در این سالها بوقوع پیوسته است . بطوریکه سهم بخش خدمات در ارزش افزوده و حتی اشتغال در اکثر کشورها به بیش از 50 درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است. همچنین میانگین سهم ارزش افزوده زیر بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی نیز از 65/13 درصددر سالهای مورد بررسی در پیش از انقلاب به 12/15 درصد در سالهای پس از انقلاب اسلامی افزایش یافته که این امر نیز در بر گیرنده افزایش هزینه مبادله و بازرگانی در کشور در سالهای بعد از انقلاب اسلامی نسبت به سالهای قبل از آن است.

همچنین در جداول بانک مرکزی در سایت اینترنتی این بانک روند تولید ناخالص داخلی، ارزش افزوده بخش خدمات، ارزش افزوده زیر گروه بازرگانی، رستوران و هتلداری، بازرگانی (عمده فروشی و خرده فروشی) و سهم ارزش افزوده بخش خدمات و بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری در سالهای 1338 تا 1386 را نشان داده شده است . بر اساس این آمار به قیمت جاری روند تولید ناخالص داخلی از 284 میلیارد ریال ، ارزش افزوده بخش خدمات از 117 میلیارد ریال و ارزش افزوده بازرگانی، رستوران و هتلداری از 38 میلیارد ریال در سال 1338 بترتیب به 2623177 ، 1272324 و 280590 میلیارد ریال در سال 1386 افزایش یافته است. در جهت بررسی بهتر موضوع همانند آمار به قیمت ثابت ، از سهم بخش خدمات و سهم بازرگانی ، رستوران و هتلداری در سالهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی استفاده می شود.
سهم ارزش افزوده بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی از 32/41 درصد و سهم ارزش افزوده بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 47/13 درصد در سال 1338 بترتیب به 74/41 درصد و 26/11 درصد در سال 1350 و به 04/50 درصد و 3/7 درصد در سال 1357 رسیده است. میانگین سهم ارزش افزوده بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در دوره مورد بررسی در قبل از انقلاب اسلامی 51/41 درصد و سهم ارزش افزوده بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 79/9 درصد بوده است . بدین ترتیب در سالهای 1338 تا 1357 از یک طرف سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی از حدود 40 درصددر اول دوره به حدود 50 درصد در آخر دوره رسیده و از طرف دیگر سهم بازرگانی ، رستوران و هتلداری از کمتر 14 درصد در سال 1338 به 3/7 درصد در سال 1357 رسیده است. اما در دوره قبل از انقلاب اسلامی بطور میانگین متوسط سهم ارزش افزوده بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی 51/41 درصد و میانگین سهم ارزش افزوده بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 79/9 درصد بوده است.
روند سهم بخش خدمات و زیر بخش بازرگاني ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، بترتیب از 52/48 درصد و 53/6 درصد در سال ابتدای دوره (1358) به 50/48 درصد و7/10 درصد در سال آخر دوره (1386) مورد بررسی رسیده است . در این بین اگرچه سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در سالهای اول و آخر دوره مورد بررسی تقریبا حدود 50/48 بوده اما میانیگین این سهم برای کل دوره 38/51درصد و میانگین سهم زیربخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 79/12 درصد بوده است. بدین ترتیب میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری در سالهای بعد از انقلاب اسلامی نسبت به سالهای قبل از انقلاب افزایش زیادی یافته و از حدود51/41 درصد به حدود 38/51 درصد رسیده که نشان دهنده بزرگ شدن نقش این بخش در اقتصاد کشور می باشد. میانگین سهم بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی در دو دوره مورد بررسی نیز نشان از افزایش میانگین این سهم در سالهای بعد از انقلاب اسلامی می باشد بطوریکه میانگین این سهم در قبل انقلاب حدود 79/9 درصد بوده که به 79/12 درصد (سه واحد) افزایش یافته است. بر این اساس بخش بازرگانی در انجام وظیفه مربوطه در سالهای بعد از انقلاب اسلامی سهم بیشتری از قیمت عرضه کالاها کسب میکرده است البته اگر سالهای بعد از انقلاب را به سه دهه 1360،1370و1380 تقسیم بندی گردد، آنگاه میانگین سهم بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی بترتیب 98/13 درصد ، 21/14 درصد و43/11 درصد بوده که حاکی از کاهش سهم بازرگانی در سالهای اخیر نسبت به سالهای دهه های اول و دوم بعد از انقلاب اسلامی بوده است.
مقايسه آمار فوق الذکر به قیمت ثابت سال 1376 با قیمت جاری، نشان مي‌دهد سهم بخش بازرگاني به قيمت ثابت تا حدودي متفاوت از همين روند به قيمت جاري بوده است. بدين ترتيب در حالیکه سهم بخش بازرگانی به قیمت ثابت در سالهای قبل از انقلاب حدود 65/13 درصد و در سالهای بعد از انقلاب 12/15 درصد بوده که این سهم به قیمت جاری همان گونه که اذعان گردید بترتیب حدود 79/9 درصد و 79/12 بوده است . در نتیجه هر دو میانگین سهم بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری و به قیمت ثابت در دوره بعد از انقلاب نسبت دوره قبل از آن افزایش داشته اما مقدار میانگین سهم بازرگانی به قیمت ثابت بیشتر بوده است. شایان ذکر است در سال آخر دوره مورد بررسی سهم بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری 7/10درصد و به قیمت ثابت 32/16 درصد بوده ضمن آنکه به قیمت جاری برای سالهای دهه 1380 روند نزولی و به قیمت ثابت روند کاملا برعکس آن و صعودی بوده است.
بطورکلی آمار ارزش افزوده بخش خدمات و زیر بخش بازرگانی در دوره مورد بررسی، نشان از اهمیت زیاد اصناف فعال در در زمینه توزیع کالاها در عمده فروشی و خرده فروشی و مهمتر از آن صنوف شاغل در ارائه خدمات و خدمات فنی است که روز بروز سهم بیشتری از ارزش افزوده اقتصاد کشور را خلق نموده و می نمایند. بدین ترتیب دولت می باید حداقل به اندازه سهم این بخش ها در تولید و اشتغال کشور، در نظام تصمیم گیری و توزیع تسهیلات و اعتبارات به این بخشها اهمیت دهد . نکته مهم دیگری که لازم است به آن توجه شود، نقش و اهمیت این بخشها در رشد و توسعه سایر بخشها به خصوص بخشهای تولیدی می باشد . چرا که امروزه برای اکثر دولتمردان و کارشناسان اقتصادی مشخص شده، بدون توسعه و رشد بخش بازرگانی، امکان پیشرفت بخشهای تولیدی در عرضه محصولات تولیدی به بازارهای داخلی و خارجی امکانپذیر نمی باشد.َ
بررسي روند گسترش ارزش افزوده بخش بازرگانی درايران
كالاها، از زماني كه توليد مي‌‌شوند تا زماني كه به دست مصرف‌كنندگان نهايي آنها مي‌رسند، در معرض خريد و فروش‌هاي متعدد قرار مي‌گيرند و از اين طريق خدمات بازرگاني توليد شده و ارزش‌افزوده‌هايي ايجاد مي‌گردد، بديهي است كه افزايش تعداد مبادلات تأثير مستقيمي بر افزايش ارزش‌افزوده خدمات بازرگاني داشته باشد.
اگر چه همه شهروندان با مشاهده تعداد فروشگاه‌ها و كارگاه‌هاي بازرگاني در اطراف خود و مقايسه تعداد آن‌ها با ساليان گذشته در شهرها و روستاها، افزايش تعداد و تنوع آن‌ها را به خوبي حس مي‌نمايند، اما بررسي كمي و نمايش اين روند افزايشي، با توجه به فقدان چنين اطلاعات دقيقي به منظور بررسي روند افزايش تعداد كارگاه‌هاي بازرگاني، دشوار به نظر مي‌رسد. بنابراين به منظور نشان دادن روند گسترش بازرگاني ايران، نيازمند تعريف شاخصي است كه بتواند با اتكا به آمار و اطلاعات مستند و قابل اعتماد، روند ياد شده را بخوبی نمايش دهد. بر این اساس سهم ارزش افزوده بازرگاني(عمده‌فروشي، خرده‌فروشي و تعمير وسايل نقليه و كالاها) از توليد ناخالص داخلي به قيمت جاري و به قيمت ثابت سال 1376 و روند آن يكي از شاخص‌هايي است كه در اين زمينه می توان مورد استفاده قرار داد.
اين شاخص كه روند مقادير آن به قیمت ثابت سال 1376 و قیمت جاری از اطلاعات و آمار ارائه شده توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در سایت اینترنتی این بانک استفاده شده است . بررسی روند آمار ارزش افزوده بخش بازرگانی ، خدمات و در کل تولید ناخالص داخلی در سالهای 1338 تا 1386 ( آخرین آمار منتشر شده) حاکی از گسترش بخش بازرگانی در اقتصاد و بر این اساس اهمیت آن در کشور می باشد.
با توجه به آمار ارائه شده در سایت بانک مرکزی، در سال 1338سهم بخش خدمات ازتولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت 1376 حدود 96/40درصد و سهم زیر گروه بازرگانی ، رستوران و هتلداری 43/20درصد بوده که در این بین با توجه به مقدار ناچیز زیر بخش رستوران و هتلداری عملا حدود 19/20درصد از تولید ناخالص داخلی مربوط به بخش عمده فروشی و خرده فروشی کالاها و خدمات بوده است. اطلاعات فوق در سال 1349 ( بعد از گذشت حدود ده سال) برای سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی 01/36درصد ،سهم بازرگانی ،رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی حدود87/9درصد و سهم بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به 61/9درصد کاهش یافته است. بدین ترتیب بعد از گذشت ده سال هم سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی کاهش یافته و هم سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی کاهش زیادی داشته است . در کل میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در سالهای 1338 تا 1350 حدود 58/38درصد و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی18/14درصد بوده است. در سال 1357 سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی به 95/56 درصد و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی 49/13 درصد رسیده است . حال اگر میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی براي سال‌هاي قبل از انقلاب اسلامی یعنی از 1338 تا 1357 را بررسی شود آنگاه این میانگین این سهم حدود 45/41درصد و میانگین سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی برای این دوره 34/13 درصد بوده است بدین ترتیب سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی در طول دوره نسبت به سالهای اول دوره 1340 کاهش یافته یعنی ارزش افزوده بازرگانی برای انجام فرآیند عمده فروشی و خرده فروشی کاهش یافته است در مقابل با توجه به افزایش سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی می توان اذعان داشت که بخش خدمات به مرور بزرگتر شده واین بخش سهم بیشتری از ارزش افزوده اقتصاد کشور را در سالهای قبل از انقلاب اسلامی داشته است.
سالهای بعد از انقلاب اسلامی را می توان به سه دهه 1360 ،1370 و 1380 تقسیم بندی نمود که با توجه به آن در دهه 1360 یعنی از سال 1360 تا سال 1370 سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی 61/55 درصد و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی40/15 درصد بوده که با مقایسه این ارقام با دهه قبل از آن ، مشخص است که سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی و سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی هر دو نسبت به دهه 1350 افزایش یافته اند . روند این ارقام در دهه 1370 یعنی در سالهای 1370 تا 1380 نیز حاکی از کاهش هر دو سهم می باشد، چرا که میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در این دهه 9/51درصد و میانگین سهم بخش بازرگانی از تولید ناخالص داخلی 31/14 درصد بوده است. در نهایت در سالهای 1380 تا 1386 سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی کاهش کمی یافته و به 61/51 درصد کاهش یافته و سهم بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی به 94/15 درصد افزایش یافته است . بدین ترتیب در حالیکه بخش خدمات مشابه سالهای قبل بیش از نیمی از ارزش افزوده اقتصاد کشور را در بر می گرفته ، اما سهم ارزش افزوده بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی افزایش یافته و به نوعی می توان اذعان داشت هزینه های مبادله بازرگانی عمده فروشی و خرده فروشی در اواسط دهه 1380 نسبت به دهه قبل افزایش یافته است.
بطور کلی با مقایسه آمار و اطلاعات بانک مرکزی در خصوص ارزش افزوده بخشهای خدمات و بازرگانی برای سالهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی به قیمت ثابت سال 1376 ، باید اذعان داشت، میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی از 45/41درصد در سالهای قبل از انقلاب( 1338 تا 1357) به 54/54 درصد در سالهای 1358 تا 1386 افزایش یافته که این امر حاکی از بزرگتر شدن بخش خدمات در بعد از انقلاب اسلامی نسبت به قبل از آن می باشد .البته باید توجه شود که چنین روندی در زمینه گسترش بخش خدمات در سایر کشورها نیز در این سالها بوقوع پیوسته است . بطوریکه سهم بخش خدمات در ارزش افزوده و حتی اشتغال در اکثر کشورها به بیش از 50 درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است. همچنین میانگین سهم ارزش افزوده زیر بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی نیز از 65/13 درصددر سالهای مورد بررسی در پیش از انقلاب به 12/15 درصد در سالهای پس از انقلاب اسلامی افزایش یافته که این امر نیز در بر گیرنده افزایش هزینه مبادله و بازرگانی در کشور در سالهای بعد از انقلاب اسلامی نسبت به سالهای قبل از آن است.

همچنین در جداول بانک مرکزی در سایت اینترنتی این بانک روند تولید ناخالص داخلی، ارزش افزوده بخش خدمات، ارزش افزوده زیر گروه بازرگانی، رستوران و هتلداری، بازرگانی (عمده فروشی و خرده فروشی) و سهم ارزش افزوده بخش خدمات و بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری در سالهای 1338 تا 1386 را نشان داده شده است . بر اساس این آمار به قیمت جاری روند تولید ناخالص داخلی از 284 میلیارد ریال ، ارزش افزوده بخش خدمات از 117 میلیارد ریال و ارزش افزوده بازرگانی، رستوران و هتلداری از 38 میلیارد ریال در سال 1338 بترتیب به 2623177 ، 1272324 و 280590 میلیارد ریال در سال 1386 افزایش یافته است. در جهت بررسی بهتر موضوع همانند آمار به قیمت ثابت ، از سهم بخش خدمات و سهم بازرگانی ، رستوران و هتلداری در سالهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی استفاده می شود.
سهم ارزش افزوده بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی از 32/41 درصد و سهم ارزش افزوده بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 47/13 درصد در سال 1338 بترتیب به 74/41 درصد و 26/11 درصد در سال 1350 و به 04/50 درصد و 3/7 درصد در سال 1357 رسیده است. میانگین سهم ارزش افزوده بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در دوره مورد بررسی در قبل از انقلاب اسلامی 51/41 درصد و سهم ارزش افزوده بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 79/9 درصد بوده است . بدین ترتیب در سالهای 1338 تا 1357 از یک طرف سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی از حدود 40 درصددر اول دوره به حدود 50 درصد در آخر دوره رسیده و از طرف دیگر سهم بازرگانی ، رستوران و هتلداری از کمتر 14 درصد در سال 1338 به 3/7 درصد در سال 1357 رسیده است. اما در دوره قبل از انقلاب اسلامی بطور میانگین متوسط سهم ارزش افزوده بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی 51/41 درصد و میانگین سهم ارزش افزوده بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 79/9 درصد بوده است.
روند سهم بخش خدمات و زیر بخش بازرگاني ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، بترتیب از 52/48 درصد و 53/6 درصد در سال ابتدای دوره (1358) به 50/48 درصد و7/10 درصد در سال آخر دوره (1386) مورد بررسی رسیده است . در این بین اگرچه سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی در سالهای اول و آخر دوره مورد بررسی تقریبا حدود 50/48 بوده اما میانیگین این سهم برای کل دوره 38/51درصد و میانگین سهم زیربخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی 79/12 درصد بوده است. بدین ترتیب میانگین سهم بخش خدمات از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری در سالهای بعد از انقلاب اسلامی نسبت به سالهای قبل از انقلاب افزایش زیادی یافته و از حدود51/41 درصد به حدود 38/51 درصد رسیده که نشان دهنده
بزرگ شدن نقش این بخش در اقتصاد کشور می باشد. میانگین سهم بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی در دو دوره مورد بررسی نیز نشان از افزایش میانگین این سهم در سالهای بعد از انقلاب اسلامی می باشد بطوریکه میانگین این سهم در قبل انقلاب حدود 79/9 درصد بوده که به 79/12 درصد (سه واحد) افزایش یافته است. بر این اساس بخش بازرگانی در انجام وظیفه مربوطه در سالهای بعد از انقلاب اسلامی سهم بیشتری از قیمت عرضه کالاها کسب میکرده است البته اگر سالهای بعد از انقلاب را به سه دهه 1360،1370و1380 تقسیم بندی گردد، آنگاه میانگین سهم بخش بازرگانی ، رستوران و هتلداری از تولید ناخالص داخلی بترتیب 98/13 درصد ، 21/14 درصد و43/11 درصد بوده که حاکی از کاهش سهم بازرگانی در سالهای اخیر نسبت به سالهای دهه های اول و دوم بعد از انقلاب اسلامی
بوده است.
مقايسه آمار فوق الذکر به قیمت ثابت سال 1376 با قیمت جاری، نشان مي‌دهد سهم بخش بازرگاني به قيمت ثابت تا حدودي متفاوت از همين روند به قيمت جاري بوده است. بدين ترتيب در حالیکه سهم بخش بازرگانی به قیمت ثابت در سالهای قبل از انقلاب حدود 65/13 درصد و در سالهای بعد از انقلاب 12/15 درصد بوده که این سهم به قیمت جاری همان گونه که اذعان گردید بترتیب حدود 79/9 درصد و 79/12 بوده است . در نتیجه هر دو میانگین سهم بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری و به قیمت ثابت در دوره بعد از انقلاب نسبت دوره قبل از آن افزایش داشته اما مقدار میانگین سهم بازرگانی به قیمت ثابت بیشتر بوده است. شایان ذکر است در سال آخر دوره مورد بررسی سهم بازرگانی از تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری 7/10درصد و به قیمت ثابت 32/16 درصد بوده ضمن آنکه به قیمت جاری برای سالهای دهه 1380 روند نزولی و به قیمت ثابت روند کاملا برعکس آن و صعودی بوده است.
بطورکلی آمار ارزش افزوده بخش خدمات و زیر بخش بازرگانی در دوره مورد بررسی، نشان از اهمیت زیاد اصناف فعال در در زمینه توزیع کالاها در عمده فروشی و خرده فروشی و مهمتر از آن صنوف شاغل در ارائه خدمات و خدمات فنی است که روز بروز سهم بیشتری از ارزش افزوده اقتصاد کشور را خلق نموده و می نمایند. بدین ترتیب دولت می باید حداقل به اندازه سهم این بخش ها در تولید و اشتغال کشور، در نظام تصمیم گیری و توزیع تسهیلات و اعتبارات به این بخشها اهمیت دهد . نکته مهم دیگری که لازم است به آن توجه شود، نقش و اهمیت این بخشها در رشد و توسعه سایر بخشها به خصوص بخشهای تولیدی می باشد . چرا که امروزه برای اکثر دولتمردان و کارشناسان اقتصادی مشخص شده، بدون توسعه و رشد بخش بازرگانی، امکان پیشرفت بخشهای تولیدی در عرضه محصولات تولیدی به بازارهای داخلی و خارجی امکانپذیر نمی باشد.َ