اصناف و شهرداریها
امروزه در تمام شهرهاي دنيا، شهرداري‌ها به عنوان نهادهاي مدني، محلي، عمومي و غيرانتفاعي وظايف عمده‌اي را برعهده‌ دارند و حجم عظيمي از وظايف گذشته دولت‌ها توسط اين نهادهاي محلي انجام مي‌گيرد. شهرداري‌ها در نقاط مختلف جهان وظايف متعددي، از حفاظت محيط زيست و ميراث فرهنگي و انجام امور زيربنايي گرفته تا آموزش و پرورش، تنظيم محدوده اداري، تجاري، مسكوني و كنترل و نظارت بر واحدهاي صنفي و تجاري را برعهده دارند.
واگذاري مسؤوليت نظارت و كنترل واحدهاي صنفي به شهرداري‌ها و انجام وظيفه مهم اداره و توسعه شهر توسط آن‌ها موجب شكل‌گيري يك مديريت واحد در امور صنفي و تجاري در شهرها مي گردد و در اين شرايط نه تنها خدمات ارايه شده توسط واحدهاي صنفي از كيفيت مطلوب‌تري برخوردار خواهد شد، بلكه ساماندهي و هدايت آن‌ها نيز به مراتب آسان‌تر خواهد بود.
موضوع مورد بحث در اين گزارش بررسي اجمالي و مختصر واگذاري امور اجرايي، كنترل و نظارت واحدهاي صنفي (به جزء سياست‌گذاري كلان نظام صنفي كشور) و ضرورت محول كردن امر ساماندهي و نظارت بخش تجاري به شهرداري‌ها با توجه به تجربه ساير كشورها مي‌باشد.
از تفاوت‌هاي اساسي وضعيت اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي ايران با ساير كشورها به خصوص كشورهاي توسعه يافته، شكل، شيوه و ساختار توزيع كالاست. بدين‌ترتيب كه واحدهاي صنفي در ايران به صورت سنتي در تعداد بسيار زياد، در متراژهاي كوچك و عدم رعايت اصول شهرسازي و پيش‌نيازهاي رفاهي مصرف‌كنندگان نظير داشتن پاركينگ مناسب، ايجاد و گسترش يافته‌اند. همچنين نظام توزيع كالا در ايران به دلايل مختلف جهت استفاده از روش‌ها و ابزارهاي نوين تجاري شكل نگرفته است و با توجه به عدم رعايت اصول شهرسازي در ساخت و ساز اين‌گونه واحدها عموماً مشاهده مي‌گردد واحدهاي صنفي در حاشيه خيابان‌ها و بدون داشتن امكانات مطلوب نگهداري كالا و خدمات قابل ارايه به مصرف‌كنندگان، باعث ايجاد هزينه‌هاي جنبي فراوان براي مصرف‌كنندگان گرديده‌اند.
طي سال‌هاي گذشته شهرداري‌ها، براي افزايش درآمد اقدام به دريافت عوارض تبديل كاربري و احداث مجتمع‌هاي بزرگ تجاري نموده‌اند، كه نتيجه آن گسترش و توسعه بي‌رويه و بيش از حد مجتمع‌هاي تجاري بوده است و گسترش بي‌رويه مجتمع‌هاي تجاري موجب افزايش هزينه‌هاي دلالي و بالا رفتن قيمت كالاها شده است. در اين بين تعداد زيادي واحد صنفي نيز به اين مجموعه‌ها اضافه گرديده كه در اغلب موارد، ايجاد و گسترش اين واحدهاي صنفي موجب ايجاد نارسايي‌هايي براي صنوف فعال در آن مناطق گرديده است.
گستردگي وظايف شهرداري ها هم در كشورهايي كه از شيوه حكومتي فدرال تبعيت مي‌كنند و هم
در كشورهاي تك ساختي به چشم مي‌خورد. در مجموع تقسيم وظايف ميان دولت و شهرداري ها، تابع قراردادهاي پذيرفته شده‌اي است كه در اين كشورها اعمال مي‌شود و تقسيم وظايف امري قراردادي است. گستردگي وظايف شهرداري‌ها در كشورهاي توسعه يافته علاوه بر قراردادهاي پذيرفته شده در آن‌ها ناشي از نگرشي نويني است كه به شهرداري‌ها به عنوان سازمان‌هاي مسؤول مديريت شهري وجود دارد.
در اين راستا يكي از صدها وظايفي كه در كشورهاي توسعه يافته برعهده شهرداري‌ها است، فراهم كردن بسترهاي لازم به منظور توسعه و بهبود شرايط اقتصادي و تجاري شهرها براي حركت به سمت توسعه پايدار مي‌باشد. به عبارت ديگر علاوه بر وظايفي مثل ارايه خدمات شهري و خدمات فرهنگي، تأمين خدمات آموزشي، و .... دخالت در حوزه اقتصاد شهري نيز از وظايف عمده و اساسي شهرداري‌هاست. ايفاي وظيفه در اقتصاد شهري توسط شهرداري‌ها عبارت است از تدارك فرصت‌هاي اشتغال، جذب سرمايه‌گذاري اقتصادي، برنامه‌ريزي، ساماندهي و نظارت بر فعاليت واحدهاي صنفي در جهت رفاه شهروندان و تهيه و تنظيم برنامه‌هاي اقتصادي منطقه اي و نظارت بر عملكرد آن‌ها.
همچنين در كشورهاي توسعه يافته از آن‌جا كه واحدهاي صنفي خرده‌فروشي و زنجيره‌اي (نظام توزيع كالا و خدمات) در زيرمجموعه سياست‌گذاري شهرداري‌ها قرار دارند، آنها براساس اصول شهرسازي و برنامه جامع شهر و تفكيك مناطق مسكوني، تجاري و اداري اقدام به فعاليت در اين زمينه‌ مي‌نمايند. همچنين شهرداري‌ها براي گسترش واحدهاي صنفي بزرگ و زنجيره‌اي اقدام به ارائه تسهيلات مالي و شهري مي‌نمايند، بدين‌ترتيب در جهت گسترش اين‌گونه واحدها در محل هاي مناسب اقدام به ساخت جاده، پاركينگ و ... مي‌نمايند. همچنين از توسعه واحدهاي صنفي داخل شهر كه موجب ايجاد مشكلات حمل و نقل و غيره براي مصرف‌كنندگان مي شوند، جلوگيري مي نمايند.

پيشنهاد:
وزارت بازرگاني در حال حاضر متولي تجارت داخلي و خارجي و همچنين متولي نظارت بر واحدهاي صنفي مي‌باشد. ساماندهي و نظارت بر واحدهاي صنفي، همراه با حمايت از مصرف‌كنندگان، توليدكنندگان و در نهايت توزيع‌كنندگان ازجمله اهداف و وظايف اساسي اين وزارت‌خانه مي‌باشد. متأسفانه در حال حاضر علي‌رغم فعاليت‌هاي گسترده وزارت بازرگاني، وضعيت نظام توزيع كالا و خدمات با مشكلات متعددي روبرو است به نحوي كه نه تنها كالا و خدمات با هزينه بسيار بالايي در اختيار مصرف‌كنندگان قرار مي گيرد بلكه استانداردهاي سلامت فرآوري، نگهداري و توزيع كالا نيز رعايت نمي‌گردد. به‌طور كلي نظام توزيع كالا و خدمات در ايران نياز به بازنگري اساسي در جهت حمايت از مصرف‌كنندگان و توليدكنندگان دارد.
لذا بر اين اساس پيشنهاد مي‌گردد وزارت بازرگاني براي تمركز بيشتر در حوزه سياست‌گذاري و اصلاح نظام توزيع كالا و خدمات، برخي از امور مربوط به بخش توزيع كالا و خدمات ازجمله نظارت و كنترل بر واحدها و سازمان‌هاي صنفي را به شهرداري‌ها (نظير اكثر كشورهاي جهان) واگذار نمايد. چرا كه در هر شهري با توجه به ويژگي‌هاي جغرافيايي، جمعيتي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و ... مي بايد اقدام به ساماندهي واحدهاي صنفي در جهت حمايت از مصرف‌كنندگان و توليدكنندگان آن شهر صورت پذيرد. شهرداري‌ها با توجه به برنامه جامع شهرها و ساختار بازرگاني آن شهر اقدام به تقسيم‌بندي شهر به مناطق تجاري، مسكوني و اداري مي‌نمايند و براساس اين برنامه اقدام به حمايت از گسترش شيوه مورد پسند مردم آن شهر در حوزه توزيع كالا و خدمات با توجه به خصوصيات محلي آن منطقه مي‌نمايند. در اين ارتباط شهرداري‌ها اقدام به ارائه تسهيلات در زمينه سياست‌هاي مدنظر و دريافت عوارض نموده و از رشد شيوه‌هاي پرهزينه براي مصرف‌كنندگان جلوگيري مي نمايند. براين اساس واگذاري وظيفه ساماندهي، برنامه‌ريزي و نظارت بر نظام صنفي هر شهر به شهرداري و شوراي شهرها اولا،ً موجب مي‌شود كه وزارت بازرگاني بخش اعظم نيرو و پتانسيل خود را در زمينه اهداف متعالي تشكيل اين وزارت‌خانه صرف نمايد، چرا كه در حال حاضر نيروي زيادي از اين وزارت‌خانه در حوزه سازمان‌دهي نظام صنفي و بخش توزيع كالا و خدمات صرف مي‌شود. ثانياً با واگذاري اين امر به شهرداري‌هاي شهرهاي مختلف كشور، آنان عملاً در يك فضاي رقابتي براي بهبود وضعيت توزيع كالا و خدمات در شهر مورد نظرشان و جلب سرمايه بيشتر براي اين منظور، اقدام به فعاليت مي نمايند و با توجه به امكانات، سرمايه، نيروي انساني و شناخت از پتانسيل‌هاي مالي، انساني و فيزيكي شهر، اقدام به برنامه‌ريزي در اين زمينه براي بهبود وضعيت شهر نسبت به ساير شهرها و نظارت بر بازار مي نمايند. مردم نيز در اين وضعيت براي انتخاب كانديداهاي شوراي شهرها و به‌طور غيرمستقيم شهرداري‌ها به كساني رأي مي دهند كه در زمينه بهبود توزيع كالا و خدمات فعاليت بهتر و بيشتري انجام دهند.
همچنين قابل ذكر است توزيع كالا و ارائه خدمات در كمترين زمان و هزينه، همراه با رعايت اصول سلامت نگهداري، فرآوري و توزيع كالاها ازجمله مهمترين دغدغه‌هاي دولت و مردم مي باشد و اهميت بسياري در توسعه سلامت و كاهش هزينه هاي بهداشتي و پزشكي مردم در شهرها دارد. در اين ارتباط كاركرد اصولي بخش توزيع در زمينه حمايت از مصرف‌كنندگان و توليدكنندگان نيز از اهميت بسياري برخوردار مي‌باشد كه مي بايد با اصلاح وضعيت فعلي در جهت رفع اين مشكل، اقدامات اساسي صورت پذيرد. در اين راستا واگذاري امور ساماندهي، برنامه‌ريزي و نظارت بر توزيع كالا و خدمات توسط شهرداري‌ها امري لازم و ضروري به نظر مي‌رسد.
شايان ذكر است با توجه به تنوع وضعيت جغرافيايي و آب و هوايي مناطق كشور، حداقل امكانات و زيرساخت‌هاي موردنياز براي فعاليت در زمينه توزيع كالا و ارائه خدمات بايد در شهرهاي مختلف متفاوت باشد. چرا كه در مناطق گرمسير نياز به سردخانه و يخچال‌هاي مناسب و در مناطق سردسير نياز به ديگر زيرساخت‌هاي مرتبط مي‌باشد. همچنين نظارت بر بازار كالا و خدمات مي‌بايد با توجه به وضعيت فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي شهرها متفاوت باشد. در گذشته شهرداري‌ها تنها احداث‌كننده زيرساخت‌ها بودند، اما اكنون در كشورهاي پيشرفته مديريت زيرساخت‌هاي شهري نيز برعهده شهرداري‌ها است. اين‌گونه موارد نيز نشان دهنده اهميت بالاي واگذاري اين مسؤوليت از وزارت بازرگاني به شهرداري‌ها مي‌باشد.
وضعيت غذا در جهان، نيروهاي محرك و اقدامات مورد نياز(گزارش ششم)
پيش‌بيني تغييرات قيمت موادغذايي در آينده

تغييرات قيمت موادغذايي در سالهاي آتي به چه صورت خواهد بود؟ اين موضوع از جمله سوالات اساسي دولت‌مردان، سياست‌گذاران، سرمايه‌گذاران، سفته بازها، كشاورزان و ميليون‌ها نفر در جهان مي‌باشد. اگرچه مطالعه جامعي براي پاسخگويي به اين سوال لازم است و بايد عدم حتميتهاي ايجاد شده به‌وسيله عرضه، تقاضا، بازار و سياست‌ها در آن مورد بررسي قرار گيرند، اما پيش‌بيني واحد اطلاعات اقتصادي،[1] افزايش 11 درصد در قيمت غلات و5 درصد در قيمت دانه‌هاي روغني را در دو سال آينده پيش‌بيني كرده است[2]. مطالعه( OECDوFAO ) ارقام بيشتري را پيش‌بيني مي‌كنند و بر اساس آن قيمت‌ غلات دامي،گندم و دانه‌هاي روغني به ترتيب 34، 20 و 13 درصد افزايش خواهد يافت.
يكي ديگر از مطالعاتي كه اثر افزايش قيمت‌ها را در بين سالهاي 2005-2000 و به‌علاوه توسعه سوختهاي گياهي بررسي كرده است مدلIMPACT موسسه بين المللي تحقيقات غذايي است. بر اساس اين مطالعه بخشي از عدم توازن در معادلات غذاي جهاني مربوط به توسعه سوختهاي گياهي است و ساير شوكهاي عرضه و تقاضا در اين عدم توازن نقشي مهمي بازي مي‌كنند. همچنين در دوره 2015-2000 بيشترين افزايش در قيمت غلات بر اساس قيمتهاي جاري آمريكا در دامنه 20-10 درصد پيش‌بيني شده و با ادامه كاهش ارزش دلار آمريكا، ممكن است افزايش بيشتري بر اساس قيمت دلار آمريكا صورت گيرد. نتايج نشان مي‌دهند زماني كه تقاضا به دليل افزايش رشد درآمد در كشورهاي در حال توسعه در حال افزايش مي‌باشد، تغييرات طرف عرضه (شامل خشكسالي، كمبود و تغيير سطح زيركشت كالاهاي اساسي به نهاده‌هاي توليد سوختهاي گياهي) نيروي موثر بزرگي در افزايش قيمت‌ها است. بر اساس اين سناريو ادامه رشد بالاي درآمد (اما عدم شوك عرضه) باعث خواهد شد تا قيمت‌هاي موادغذايي در سطح بالايي باقي بماند.

چه كساني از افزايش قيمت مواد غذايي سود برده و چه كساني زيان مي‌بينند؟

افزايش قيمت غلات اثر يكساني در بين كشورها و گروه‌هاي جمعيتي ندارد و بر اساس مطالعات انجام شده نرخ مبادله صادركنندگان خالص غلات در آينده بهبود خواهد يافت. در حالي كه واردكنندگان خالص با افزايش هزينه‌ها براي جبران افزايش تقاضاي داخلي مواجه خواهند بود. تعداد واردكنندگان خالص غلات در جهان چهار برابر صادركنندگان آن مي‌باشد. حتي اگر چين بزرگترين توليدكننده غلات در جهان باشد به علت مصرف بالاي داخلي، واردكننده خالص اين محصول نيز هست. در مقابل هند كه يكي از توليدكنندگان بزرگ غلات است به عنوان يك صادركننده خالص محسوب مي‌گردد. همچنين همه كشورهاي آفريقايي واردكننده خالص غلات مي‌باشند.
افزايش قيمت همچنين امكان ادامه و افزايش كمكهاي غذايي را نيز تحت تاثير قرارداده است. كمكهاي غذايي جهان كمتر از 4/0 درصد كل توليد مواد غذايي در جهان است. جريان ارائه كمكهاي غذايي در سال 2006 به كمترين ميزان خود از سال 1973 رسيد. ميزان كمكهاي غذايي در اين سال، 40 درصد كمتر از سال 2000 بوده است.[3] در سطح خرد، ميزان انتفاع يا ضرر خانوارها از افزايش قيمتهاي مواد غذايي به اين بستگي دارد كه اين خانوارها فروشنده (توليدكننده) اين گونه مواد مي‌باشند يا خريدار آن. از آنجا كه مواد غذايي سهم بالايي از هزينه‌هاي خانوارهاي فقير را تشكيل مي‌دهد، افزايش قيمت اين كالاها موجب كاهش كمي و كيفي مصرف غذا خواهد شد. بررسي تاثير افزايش قيمت موادغذايي بر خانوارهاي فقير نشان مي‌دهد كه تعداد خريداران فقير مواد غذايي در بوليوي، اتيوپي، بنگلادش و زامبيا در مقايسه با اقشار فقير توليد‌كننده و فروشنده موادغذايي در اين كشورها بيشتر مي‌باشد، در نتيجه در مجموع اقشار فقير به‌دليل افزايش قيمت مواد غذايي بيشتر ضرر كرده‌اند.
در مجموع از منظر تغيير درآمد توليد كنندگان كشاورز فقير، به‌دليل افزايش قيمت مواد غذايي شواهدي دال بر اين كه افزايش قيمت‌ها، موجب انتفاع اين خانوارها باشد، وجود ندارد.

نتيجه‌گيري
1- رشد بالاي اقتصادي در برخي كشورهاي در حال توسعه ، از جمله دلايل اصلي در تغيير تقاضاي موادغذايي و گرايش به محصولات كشاورزي با ارزش افزوده بالا و محصولات فرآوري شده ‌ در جهان مي‌باشد.
2- رشد اندك عرضه، كاهش موجودي و ذخاير انبارها، شوكهاي عرضه در زمان افزايش تقاضا براي خوراك دام، غذا و سوخت منجر به افزايش شديد در قيمت مواد غذايي شده و اين قيمتها به زودي پايين نخواهند آمد.
3- سوق يابي توليد سوختهاي گياهي به تغيير معادله غذاي جهاني كمك كرده و اكنون اثر منفي بر فقر از طريق افزايش سطوح قيمت‌ها داشته است.
4- بخش كمي از افزايش شديد قيمت محصولات اساسي كشاورزي نصيب كشاورزان، توليدكنندگان و فرآوري‌كنندگان اين مواد شده است و خرده فروشان و توزيع‌كنندگان سود بيشتري از اين وضعيت كسب نموده‌اند.
5- افزايش قيمت مواد غذايي در بازارهاي جهاني موجب افزايش هزينه‌ بيشتري براي خانوارهاي فقير خريدار مواد غذايي نسبت به توليد‌كنندگان و فروشندگان فقير اين كالاها در برخي از كشورهاي در حال توسعه شده است.

پيشنهادات
1- كشورهاي توسعه يافته بايد در واكنش به افزايش قيمتها با حذف موانع تجاري و برنامه‌هايي كه افزايش توليد محصولات كشاورزي را كنار مي‌گذارد، موجب تسهيل در افزايش توليد و تجارت اين محصول گردند.
2- كشورهاي در حال توسعه بايد به سرعت سرمايه‌گذاري را در زيرساختهاي روستايي و نهادهاي بازار به منظور كاهش محدوديتهاي دسترسي به نهاده‌هاي كشاورزي افزايش دهند.
3- سرمايه‌گذاري در دانش و تكنولوژي از طريق مشاوران و متخصصان خبره و همچنين سيستم‌هاي تحقيقات ملي بايد نقشي محوري در زمينه افزايش توليد جهاني در واكنش به افزايش قيمتها داشته‌باشند.
4- به دليل كاهش دسترسي خانوارهاي فقير و همچنين كاهش فرصت‌هاي ايجاد درآمد جديد، ايجاد و گسترش برنامه‌هاي حمايتي از اقشار آسيب‌پذير از اهميت و ضرورت بالايي برخوردار مي‌باشد.

منابع و ماخذ:

1- von braun joachim, , The world food situation, new driving forces and required actions, International Food Policy Research Institute, 2007

World food Programme 2007, food aid flows 2006.International food aid information system.- 2

EIU,2007, World Cmmodity forecasts: food feedstuffs and beverages.Main report.4th quarter 2007.- 3

4- Henniges , Economics of bioethanol production2005.

5 -Earth Policy Institute 2007, US corn production and use for fuel ethanol and for export, 1980-2006.
[1] - The Economic Intelligence Unit
[2] - EIU 2007
[3] -WFP 2007
وضعيت غذا در جهان، نيروهاي محرك و اقدامات مورد نياز(گزارش پنجم)
چشم‌انداز امنيت غذايي درجهان و ارتباط قيمت انرژي و مواد غذايي
افزايش قيمت انرژي و غلات
بررسي‌ها و مطالعات انجام شده نشان مي‌دهد بين افزايش قيمت جهاني انرژي و موادغذايي ارتباط وجود دارد. از سال 2000 قيمت گندم و نفت سه برابر شده‌، درحالي‌كه قيمت ذرت و برنج تقريباً دو برابر گرديده است. اثر افزايش قيمت غلات بر امنيت غذايي خانوارهاي فقير كاملاً چشمگير است. براي هر 1 درصد افزايش در قيمت موادغذايي، بودجه تخصيص داده شده براي مصرف غذا (كشش) در كشورهاي در حال توسعه 75/0 درصد كاهش مي‌يابد. [1] در مواجهه با قيمت‌هاي بالاتر، فقرا رژيم غذايي خود را به سمت غذاهايي كه داراي ارزش غذايي پايين‌تري هستند و فاقد ريزمغذهاي مهم مي‌باشند، تغيير مي‌دهند.
به دليل سياست‌‌هاي قيمتي دولت‌ها،اعمال محدوديت‌هاي تجاري و هزينه‌هاي حمل و نقل و تغيير در قيمت‌هاي جهاني، به طور خودكار موجب تغيير در قيمت‌هاي داخلي كشورها نخواهد شد. در كشور مكزيك حاشيه بين قيمت ذرت داخلي و جهاني در دامنه بين 35 تا0 درصد از سال 2004 قرار دارد و ارتباط بين قيمت داخلي و جهاني آشكار است. در كشور هند تفاوت قيمت داخلي و بين‌المللي بيشتر است و به‌طور متوسط بين سال‌هاي 2006-2000 بيش از 100 درصد مي‌باشد. در حالي كه سياست‌هاي تثبيت، نوسانات قيمت‌ها را كاهش داده است، اجراي اين سياست‌ها نيازمند منابع مالي و شرط عدم برخورداري از بازار رقابت كامل است. سياست‌‌هاي دولتها همچنين ارتباط بين قيمت‌هاي مصرف‌كننده و توليدكننده را تغيير مي‌دهد. براي نمونه قيمت توليدكننده گندم در اتيوپي بيش از قيمت مصرف‌كننده در دوره 2006-2000 افزايش يافته است.
قيمت كالاهاي مورد استفاده در توليد سوخت‌هاي گياهي با قيمت انرژي داراي ارتباط زيادي است. در برزيل كه از پيشگامان توليد اتانول از دهه 1970 بوده‌است، قيمت شكر ارتباط نزديكي با قيمت اتانول دارد. يكي از تاثيرهاي منفي ارتباط بين افزايش قيمت انرژي و قيمت موادغذايي، تاثير نوسانات بالاي قيمت انرژي بر نوسانات بالاي قيمت مواد غذايي مي‌باشد. در 5 سال گذشته ، واريانس يا تغييرات قيمت گندم و ذرت حدود 2 برابر افزايش يافته است.
افزايش تقاضا براي كالاهاي با ارزش افزوده بالا، موجب افزايش قيمت گوشت و محصولات لبني و به تبع آن افزايش قيمت خوراك دام شده است. همچنين از سال 2000، قيمت‌ كره و شير سه برابر شده‌ و قيمت گوشت مرغ دوبرابر شده است.
تاثير افزايش قيمت بر مصرف در بين كشورها و گروه‌هاي مختلف متفاوت است. مصرف‌كنندگان در كشورهاي فقير در مقايسه با مصرف‌كنندگان كشورهاي ثروتمند داراي واكنش بيشتري بوده‌اند. همچنين تقاضاي گوشت، لبنيات، ميوه‌جات و سبزيجات نسبت به تغييرات قيمت در خانوارهاي فقير در مقايسه با نان و غلات حساس تر است.
[1] -Regmi et al. 2001
وضعيت غذا در جهان، نيروهاي محرك و اقدامات مورد نياز(گزارش چهارم)
4- تغيير در نظام عرضه مواد غذايي

رشد قدرت و نفوذ شركتهاي بين‌المللي، فرصت‌هاي قابل دسترس را براي توليدكنندگان كوچك در كشورهاي در حال توسعه تغيير داده است. در حالي‌كه چشم اندازهاي جديد براي برخي از كشاورزان فراهم شده، اما بيشتر آنها قادر نيستند از مزيت‌هاي جديد ايجاد درآمد، به دليل افزايش استانداردهاي مربوط به مسائل بهداشتي و استانداردهاي كيفي فرآوري محصولات غذايي و همچنين موانع بسيار عديده ورود به بازار، استفاده نمايند.
اگرچه بين سال‌هاي 2004 و 2006 كل هزينه غذايي 16 درصد افزايش يافته و از 5/5 تريليون دلار به 4/6 تريليون دلار رسيده[1] اما در همين دوره، ارزش فروش بخش خرده‌فروشي مواد غذايي در مقايسه با بنگاه‌ها و شركت‌هاي توليد و فرآوري و ساير موارد مرتبط با زنجيره تامين موادغذايي كشاورزي به صورت ناهمگوني افزايش پيدا كرده است. بر اين اساس اگرچه ميزان فروش‌خرده‌فروشان مواد غذايي از 777 ميليارد دلار به 1091 ميليارد دلار افزايش يافته، اما ميزان فروش صنعت نهاده‌هاي كشاورزي تنها از 37 ميليارد دلار به 40 ميليارد دلار رسيده است و ميزان فروش شركت‌هاي فرآوري كننده‌ موادغذايي تنها از 363 به 409 ميليارد دلار رسيده است. ميزان فروش بزرگترين فرآوري كننده مواد غذايي در جهان 13 درصد و ميزان فروش 10 كمپاني نهاده‌هاي كشاورزي 8 درصد افزايش داشته‌، در حالي كه ميزان فروش بزرگترين شبكه خرده‌فروشي 40 درصد افزايش داشته است[2]. اين در حالي است كه فرآيند ادغام افقي در صنعت توليد نهاده‌هاي كشاورزي در مقياس جهاني ادامه دارد و سه شركت بزرگ[3] توليد نهاده‌هاي كشاورزي حدود 50 درصد بازار جهاني را در اختيار دارند. در مقابل 5 شركت بزرگ خرده‌فروشي تنها 13 درصد بازار جهاني را در اختيار دارند. بررسي وضعيت كشورها نيز نشان مي‌دهد كه سهم اين بخش از زنجيره توزيع در كشورهاي مختلف متفاوت است. در حالي كه 5 شركت بزرگ خرده‌فروشي آمريكا بيش از 57 درصد فروش خواربارفروشي ها را در دست دارند اين ارقام در اندونزي كمتر از 4 درصد است. [4] ادغام عمومي در زنجيره تامين و عرضه موادغذايي همكاري بين توليد كنندگان نهاده‌هاي كشاورزي، فرآوري كنندگان و شبكه توزيع خرده‌فروشي را افزايش داده اما رقابت در برخي از اجزاي اين زنجيره همچنان قوي باقي مانده است.

[1] -Planet Retail 2007a
[2] -Euromonitor 2007
[3] -Bayer Crop Science, Syngenta, and BASF
[4] -Euromonitor 2007
وضعيت غذا در جهان، نيروهاي محرك و اقدامات مورد نياز(گزارش سوم)

3- جهاني شدن و تجارت
بررسي و مطالعات انجام شده توسط موسسه بين‌المللي تحقيقات سياست كشاورزي نشان مي‌دهد كه در مجموع، آزادسازي تجاري در جهان، كشورهاي در حال توسعه را منتفع خواهد ساخت و باز بودن اقتصاد و تسهيل دسترسي به بازار بين كشورهاي سازمان توسعه و تجارت و كشورهاي در حال توسعه، منافع اقتصادي معني‌داري براي كشورهاي در حال توسعه به همراه دارد. اما اين آزادسازي تاثير زيادي بر كاهش فقر (به استثناي برخي نواحي در كشورهاي در حال توسعه) نخواهد داشت.[1] مذاكرات چندجانبه براي آزادسازي بيشتر و همگرايي كشورهاي در حال توسعه با اقتصادجهاني اكنون به بن بست رسيده است. نتيجه مذاكرات دور دوحه سازمان جهاني تجارت به دليل اختلاف بين كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه به تاخير افتاده است. در بخش كشاورزي كشورهاي توسعه يافته مايل به اعطاء امتيازات بيشتر نيستند. آمريكا نيز در مورد كاهش حمايت داخلي مردد است در حالي كه اتحاديه اروپا در مورد محدوديت‌هاي فعلي تجارت محصولات كشاورزي دچار ترديد است. اختلافات عميق همچنين در مورد مذاكرات دسترسي به بازار محصولات غير كشاورزي نيز وجود دارد.
در واكنش به فقدان پيشرفت در مذاكرات دور دوحه، تعدادي از كشورها به سمت انعقاد موافقتنامه‌هاي منطقه‌اي يا دوجانبه روي آورده‌اند. تعداد موافقتنامه‌‌هاي منطقه‌اي بر اساس گزارش WTO از 86 موافقتنامه در سال 2000 به 159 موافقتنامه در سال 2007 افزايش يافته است. [2] به‌علاوه اقدامات و ابتكارات منطقه‌اي جنوب- جنوب و جنوب- شمال نظير موافقتنامه تجارت آزاد آمريكاي مركزي[3] بين آمريكا و كشورهاي آمريكاي مركزي و مذاكرات بين آفريقا، جزايركارائيب وجزاير اقيانوس آرام[4] و آمريكا و اتحاديه اروپا ايجاد شده است كه ممكن است فرصت‌هاي بيشتري براي همكاري ميان كشورهاي در حال توسعه به‌منظور باز نمودن بازارهاي‌شان به‌وجود آورد.
يكي ديگر از جنبه‌هاي جهاني شدن افزايش نرخ مبادله كالاهاي صادراتي به دليل افزايش قيمتهاي جهاني است. شايان ذكر است اگرچه سهم كشورهاي در حال توسعه از صادرات جهاني از 32 درصد در سال 2000 به 37 درصد در سال 2006 افزايش يافته، اما بين نواحي مختلف اختلافات فراواني وجود دارد. براي نمونه سهم آفريقا در صادرات جهاني تنها از 3/2 به 8/2 درصد در اين دوره افزايش يافته است. [5]


[1] -Bouet et al. 2007
[2] -UNCTAD 2007
[3] -Central American Free Trade Agreement (CAFTA)
[4] -the African, Caribbean, and Pacific (ACP)
[5] -UNCTAD 2007
2 - توليد جهاني مواد غذايي و افزايش ذخاير
گندم، غلات دامي (ذرت و سورگوم) و برنج در كشورهاي مختلف جهان جزءكالاي اساسي محسوب شده و عرضه آنها تحت تاثير توليد و ذخاير آن قرار دارد. توليد جهاني غلات در سال 2006 حدود 2 ميليارد تن بوده كه در مقايسه با سال 2005 حدود 4/2 درصد كاهش داشته است. بيشتر اين كاهش در اثر كاهش سطح زيركشت و تاثير شرايط آب و هوايي در برخي از كشورهاي عمده توليدكننده و صادركننده بوده است. بين سال‌هاي 2004 و 2006 توليد گندم و ذرت در اتحاديه اروپا و آمريكا به ترتيب 12 و 16 درصد كاهش يافته است. توليد غلات دامي در چين 12 درصد و برنج در هند 9 درصد افزايش يافته و [1] در سال 2007 اگرچه توليد غلات به دليل افزايش توليد ذرت حدود 6 درصد افزايش پيدا كرده است. ذخيره جهاني غلات (به‌ويژه گندم) در سال 2006 به كمترين مقدار خود از اوايل دهه 1980 رسيد. ذخيره غلات در چين، كه حدود 40 درصد كل ذخاير جهان را تشكيل مي‌دهد، از سال 2000 تا سال 2004 به طور معني‌داري كاهش يافته و در سال‌هاي اخير نيز جبران نشده، همچنين در سال 2007 ميزان ذخاير در سطح سال 2006 ثابت مانده است.
در مقابل كاهش توليد غلات در سال‌هاي اخير، توليد محصولات كشاورزي با ارزش افزوده بالا نظير، ميوه‌جات، انواع گوشت و لبنيات در كشورهاي در حال توسعه افزايش يافته است . اما چه عواملي در نوسانات توليد غلات تاثيرگذار بوده است؟ تغييرات آب و هوايي اثر معكوسي بر توليد مواد غذايي داشته و از سوي ديگر وابستگي به واردات در بيشتركشورهاي در حال توسعه افزايش يافته است. [2] با افزايش خشكسالي و سيل به علت افزايش دما، عملكرد توليد اين محصولات نيز كاهش يافته است، برآورد مي‌شود، در بيش از 40 كشور در حال توسعه (بيشتر كشورهاي صحراي آفريقا) عملكرد در واحد سطح تا سال 2080 حدود 15 درصد كاهش پيدا نمايد. [3] ساير برآوردها نشان مي‌دهد كه اگرچه اثر كلي كاهش توليد غلات بين سال‌هاي 1990-2080 ممكن است كم باشد (كاهش يك درصد در توليد غلات) اما كاهش بزرگي (بيش از 22 درصد) در جنوب آسيا صورت خواهد گرفت (جدول 3) در مقابل دركشورهاي توسعه يافته و در كشورهاي آمريكاي لاتين توليد افزايش يافته است.[4]
پيش‌بيني مي‌شود توليد محصولات كشاورزي تا سال 2020 به دليل گرم شدن هوا در جهان حدود 16 درصدكاهش يابد و تاثير اين عامل بر توليد اين محصولات در كشورهاي در حال توسعه در مقايسه با كشورهاي توسعه يافته شديدتر باشد به‌طوري‌كه اثر اين عامل به كاهش توليد در كشورهاي در حال توسعه حدود 20 درصد و دركشورهاي توسعه يافته 6 درصد خواهدبود. [5]

[1] -based on data from FAO 2006 and 2007
[2] -IPCC 2007
[3] -Fischer et al. 2005
[4] -Fischer et al. 2005
[5] -Cline 2007
وضعيت غذا در جهان، نيروهاي محرك و اقدامات مورد نياز( گزارش اول )
{ در زمینه ریشه های وعلل وقوع بحران اخیر در بازارهای جهانی به خصوص بازار کالاهای اساسی کشاورزی مطالعات وپژوهشهای فراوانی توسط موسسه های پژوهشی وابسته به کشورها وسازمانهای بین المللی و جهانی انجام گرفته که گزارش زیر توسط موسسهIFAPRI انجام گرفته است .}
وضعيت غذا در جهان به‌دليل تاثير عوامل متعددي نظير رشد درآمد، تغييرات آب و هوايي، قيمت‌هاي بالاي انرژي، جهاني شدن و شهرنشيني، الگوي مصرف غذا به سرعت در حال تغيير است. همچنين تاثير بخش خصوصي در بازار توزيع مواد غذايي در مناطق مختلف جهان، به‌ويژه قدرت نفوذ خرده‌فروشان اين گونه كالاها بر روند قيمت و دسترسي آسان به آنها در حال افزايش مي‌باشد. از سوي ديگر علاوه بر افزايش دسترسي توزيع كنندگان به مواد غذايي، افزايش قيمت كالاهاي اساسي و ارتباطات جديد مصرف- توليد، بر زندگي فقرا تاثيرات بسياري داشته است. بررسي و تحليل روند بحران‌هاي اخير و چالش‌هاي به‌وجود آمده در زمينه تهيه، تدارك و توزيع مواد غذايي در جهان به منظور برنامه‌ريزي و سياست‌گذاري در سطوح محلي، ملي، منطقه‌اي و بين‌المللي از اهميت بالايي برخوردار است.

1- تقاضاي ناشي از رشد بالاي اقتصادي و تغيير جمعيت
برخي كشورهاي در حال توسعه رشد اقتصادي بالايي را در سال‌هاي اخير تجربه كرده‌اند كه ازآن جمله مي‌توان به هند و چين اشاره كرد.اين در حالي‌است كه توليد ناخالص داخلي كشورهاي در حال توسعه آسيايي در سال‌هاي 2000- 2006 به‌طور متوسط سالانه حدود 9 درصد افزايش يافت. كشورهاي صحراي آفريقا نيز در اين دوره از رشد متوسط سالانه 6 درصدي برخوردار بوده‌اند. شايان ذكر است حتي كشورهايي با نرخ‌هاي بالاي گرسنگي نيز در اين دوره رشدهاي اقتصادي بالايي داشته‌اند. از ميان 34 كشوري كه در بحران اخير با بيشترين نااطميناني در عرضه غذا مواجه بوده‌اند، 22 كشور در دوره 2006-2004 رشدي در دامنه 16-5 درصد داشته‌اند. بر اساس مطالعات و بررسي‌هاي صورت گرفته، برآورد مي‌شود رشد اقتصاد جهاني از 2/5 درصد در سال 2007 به 8/4 درصد در سال 2008كاهش يابد. با توجه به اين مطالعات پيش‌بيني مي‌شود از سال 2008 به بعد نيز رشد اقتصاد جهاني در سطح 4 درصد ثابت بماند، در حالي كه نرخ رشد اقتصاد كشورهاي در حال توسعه در سطح 6 درصد قرار خواهد گرفت[1].بدين ترتيب مشاهده مي‌شود كه افزايش نرخ رشد اقتصادي در كشورهاي در حال توسعه نسبت به كشورهاي توسعه يافته و رشد جهاني از جمله عوامل موثر در افزايش تقاضا براي مواد غذايي در بحران اخير بوده است چرا كه رشد بالاي درآمد در كشورهاي كم‌درآمد منجر به افزايش مصرف مواد غذايي در اين كشورها شده است.
از جمله عوامل مهم ديگر در افزايش تقاضا براي مواد غذايي، افزايش‌ مهاجرت جمعيت از روستاها به شهرها و در نتيجه اثر آن بر مخارج و ترجيحات مصرفي خانوارها در كشورهاي در حال توسعه بوده است.بررسي‌ها نشان مي‌دهد، رشد جمعيت شهري جهان بيش از جمعيت روستايي بوده و در سه دهه گذشته، جمعيت جهان در مناطق شهري61 درصد افزايش يافته است[2]. اين در حالي است كه به لحاظ گسترش فقر در مناطق مختلف جهان، وضعيت كاملاً متفاوت است و سه چهارم فقرا در نواحي روستايي زندگي مي‌كنند و پيش‌بيني مي‌شود در دهه‌هاي آينده جمعيت فقرا در روستاها همچنان بيش از نواحي شهري باشد[3].
با توجه به دلايل فوق مشاهده مي‌شود كه توليد محصولات كشاورزي به سمت توليد محصولاتي گرايش يافته كه پيش‌از اين به دليل گران بودن، تقاضا براي آن دركشورهاي درحال توسعه كم بوده، به‌طوري‌كه مي‌توان گفت كه درآمدهاي بالاتر و افزايش شهرنشيني موجب تغيير ترجيحات و در نتيجه تقاضاي مصرف داخلي محصولات با ارزش افزوده بالا در كشورهاي در حال توسعه شده است.[4] تركيب بودجه غذايي خانوارها از مصرف غلات ارزان قيمت به سبزيجات، ميوه، گوشت، لبنيات، شير و ماهي سوق يافته،همچنين تقاضا براي غذا‌هاي آماده در مناطق شهري افزايش يافته است. همچنين انتظار مي‌رود تغيير الگوي مصرف در آينده نيز گسترش يابد، بدين ترتيب در كشورهاي جنوب آسيا، پيش‌بيني مي‌شود، مصرف سرانه برنج در سال‌هاي 2000-2025 حدود 4 درصد كاهش، مصرف شير و سبزيجات حدود 70 درصد و مصرف گوشت، تخم‌مرغ و ماهي نيز، حداقل 100 درصد افزايش يابد. [5]
بر اساس اين مطالعات بر آورد مي‌شود در چين، مصرف‌كنندگان نواحي روستايي نسبت به مصرف‌كنندگان شهري از غلات به مقدار بيشتري، استفاده نمايند. و افزايش مصرف گوشت قرمز و سفيد، ماهي، محصولات دريايي و ميوه‌جات در نواحي روستايي بيشتر از نواحي شهري ‌باشد. در هند نيز اگرچه مصرف غلات در دوره 2005-1990 ثابت بوده، اما مصرف روغن نباتي دو برابر شده و مصرف گوشت، شير، ماهي، ميوه‌جات و سبزيجات نيز افزايش يافته‌است. در ساير كشورهاي در حال توسعه نيز سوق‌يابي به سمت مصرف محصولات با ارزش افزوده بالا زياد شده و تنها در برزيل، كنيا و نيجريه مصرف محصولات با ارزش افزوده بالا به دليل نابرابري در توزيع درآمد، كاهش پيدا كرده است.
[1] -Mussa 2007
[2] -Cohen 2006
[3] -Ravallion, Chen,and Sangraula 2007
Gulati, Joshi, and Cummings 2007-2
[5] -Kumar et al. ೨೦೦೭